گلایه

امشب بینهایت ارومم دلیل این همه ارامشم رو نمیدونم  فقط میدونم من امروز بخشیدم  یک نفر را که فکر نمیکردم بتونم ببخشمش به دیدنش رفتم  کنارش روزه ام رو افطار کردم  و باز هم ارومم  شاید چون امشب من برام رفتار هیچ کدوم از اطرافیانم مهم نبود و  فقط سعی داشتم در حضورشون از خودشون و بودنشون لذت ببرم  یا ارو گلایه...

چرا وقتی که آدم تنها میشه ...غم و غصش قد یه دنیا میشه!میره یه گوشه ی پنهون میشینه ...اونجارو مثل یه زندون میبینهغم تنهایی اسیرت میکنه ...تا بخوای بجنبی پیرت میکنهوقتی که تنها میشم اشک تو چشام پر میزنهغم میاد یواش یواش خونه ی دل در میزنه!یاد اون شبها میوفتم زیر مهتاب بهارتوی جنگل لب چشمه می نشستیم م گلایه...

به روزایی هست که از قبل خودت رو اماده کردی برای تنهاییهات  از قبل میدونی که کسی قرار نیست این روز رو یادش باشه از قبل میدونی فقط خودتی و خودت  بدون اون کسی که باید باشه از قبل اماده میشی که تنهایش داغونت نکنه  بعد یهووووووو و ی تماس  یه هدیه  یه تبریک  یه هیجان تو اصلا انتظارش رو نداشتی  ولی خیلی خو گلایه...

چرا وقتی که آدم تنها میشه ...

غم و غصش قد یه دنیا میشه!

میره یه گوشه ی پنهون میشینه ...

اونجارو مثل یه زندون میبینه

غم تنهایی اسیرت میکنه ...

تا بخوای بجنبی پیرت میکنه

وقتی که تنها میشم اشک تو چشام پر میزنه

غم میاد یواش یواش خونه ی دل در میزنه!

یاد اون شبها میوفتم زیر مهتاب بهار

توی جنگل لب چشمه می نشستیم منو یار!

می گن این دنیا دیگه مثل قدیما نمیشه

دل این آدما زشته، دیگه زیبا نمیشه

این بالا باد داره زاغ ابرارو چوب می زنه!

گلایه...

خدایا بی نهایت دوستت دارم

و از ته دلم از تو سپاسگزارم

بابت تمام داشته ها و نداشته هایم که...

داشته هایم لطف بینهایت تو و نداشته هایم 

حکمت توست 

در هر حضور شخصی در زندگی ام 

قطعا تدبیری قرار داده ای و هنگام خروجش از زندگی ام 

بدون شک صبری عطا خواهی فرمود

پس صبوری خواهم کرد تا پاداشت شامل حالم گردد....

گلایه...

شاید بتونم با خاطرات زمان حضورت از حجم دلتنگی هام کم کنم 

ولی چطوری بتونم کنار بیام با بی مهری های کسی که همه زندگی من شد

کسی که محرم داشته ها و نداشته هام بود...

من با این عمق از نامهربونیهات قطعا نابود میشم مهربونم ...

دارم دلکی به تیغ هجران خسته

از یار جدا و با غمش پیوسته

آیا بود که بار دیگر بینم؟

با یار نشسته و ز غم وارسته...

گلایه...

چرا وقتی که آدم تنها میشه ...

غم و غصش قد یه دنیا میشه!

میره یه گوشه ی پنهون میشینه ...

اونجارو مثل یه زندون میبینه

غم تنهایی اسیرت میکنه ...

تا بخوای بجنبی پیرت میکنه

وقتی که تنها میشم اشک تو چشام پر میزنه

غم میاد یواش یواش خونه ی دل در میزنه!

یاد اون شبها میوفتم زیر مهتاب بهار

توی جنگل لب چشمه می نشستیم منو یار!

می گن این دنیا دیگه مثل قدیما نمیشه

دل این آدما زشته، دیگه زیبا نمیشه

این بالا باد داره زاغ ابرارو چوب می زنه!

گلایه...

چرا وقتی که آدم تنها میشه ...

غم و غصش قد یه دنیا میشه!

میره یه گوشه ی پنهون میشینه ...

اونجارو مثل یه زندون میبینه

غم تنهایی اسیرت میکنه ...

تا بخوای بجنبی پیرت میکنه

وقتی که تنها میشم اشک تو چشام پر میزنه

غم میاد یواش یواش خونه ی دل در میزنه!

یاد اون شبها میوفتم زیر مهتاب بهار

توی جنگل لب چشمه می نشستیم منو یار!

می گن این دنیا دیگه مثل قدیما نمیشه

دل این آدما زشته، دیگه زیبا نمیشه

این بالا باد داره زاغ ابرارو چوب می زنه!

گلایه...

به خدا دست من نیست

که حجم خواستنت خیلی زیاد 

من رو محاصره کرده

به هر طرف که میچرخم 

تصویری از تو نقش میگیره تو ذهن بیمارم 

میترسم از این تو های، نقاشی شده تو ذهنم

اونها میتونند من رو  از پا در بیارن...

تمام تو جمع شده تو سر من 

و قصد جون من رو کردن

بیا نجاتم بده

داروی این درد خود همون درده...

دردم از یار است و درمان نیز هم 

دل فدای او شد و جان نیز هم ....

گلایه...

امروز با خوودم عهد کردم صبور باشم 

جایی خوندم اومدن هر ادمی تو زندگیمون حکمتی داره

حتمن رفتنشم حکمت خاص خودش رو داره...

دوریت درد داره

خیلی هم وحشتناک درد داره

ولی خداوند با صابرین است....

منتظرم حکمت رفتنت رو درک کنم

میدونم یه روزی تو هم دلت تنگ میشه...

منم منتظر اون روز میشینم

گلایه...

چرا وقتی که آدم تنها میشه ...

غم و غصش قد یه دنیا میشه!

میره یه گوشه ی پنهون میشینه ...

اونجارو مثل یه زندون میبینه

غم تنهایی اسیرت میکنه ...

تا بخوای بجنبی پیرت میکنه

وقتی که تنها میشم اشک تو چشام پر میزنه

غم میاد یواش یواش خونه ی دل در میزنه!

یاد اون شبها میوفتم زیر مهتاب بهار

توی جنگل لب چشمه می نشستیم منو یار!

می گن این دنیا دیگه مثل قدیما نمیشه

دل این آدما زشته، دیگه زیبا نمیشه

این بالا باد داره زاغ ابرارو چوب می زنه!

گلایه...

برای خودت تو آرزوهات کاخ میسازی همراه با یه همراه مهربون تمام رویاهات رو داخلش میچینی.... اه اصلا بیخیال رویاهای دخترونه ساده و راحت عاشق میکنند ادم ها رو وابسته میکنندت معتاد میکنند تو رو به عطر بدنشون به جادوی حضورشون به قدرت بیانشون کلا به خودشون بعد رهات میکنند با خودشون فکر نمیکنند شاید اون طر گلایه...

ی ساعت هایی از روز هست که انگار با چشمای تو کوک شدند همین به اون تایم میرسیمزنگ صدات تو ذهنم میپیچه و چشمام به رویچشمای قشنگت با اون رنگ محشرش باز میشه راستی نمیدونم بهت گفته بودم یا نه عاشق رنگ چشمهاتم قهوه ای روشن نه درستش اینه قهوه ای تلخخخخخخ خیلی دوستشون دارم...... دلم تنگ شده زل بزنم توشون و ا گلایه...

به نام قلم نمیدونم برای صحبت با خدا باید چطوری شروع کردبا سلام با احوالپرسی اصلا میخونه حرفام رو مهم نیست به نام خودش مینویسم خدایا یه جایی خوندم حضور هر کسی تو زندگی ادم ها بی دلیل نیست هر حضوری اثری جادویی در بر داره  که ما باید جادوش رو خودمون کشف کنیم... حالا من موندم و اثر جادویی حضور ادم هایی گلایه...

جدیدا خیلی با خودم خلوت میکنم سکوت  میکنم و تمام حرفام رو تو سکوت به خودم میزنمو اون من دوم هم تو سکوت به همه حرفام گوش میده حوصله هیچ کسی رو ندارم از ادمها میترسم همشون شبیه زامبیا هستند میخوان بهم حمله کنند تو تنهایی هام ارومم دلم اغوش هیچ کسی رو نمیخواد دلم حرفای قشنگ هیچ کسی رو دوست نداره دیگه د گلایه...

سلام به یار نامهربونم  خوبی مرحم خستگی هام دلممممممممم خیلی تنگت شده  اصلا خبر داری ؟ به هر بدبختی شده راضی شدم و راضیت کردم  بتونم از دور ببینمت  دیدمت ولی چه دیدنی نه از بیقراریهام کم شد نه از دلتنگی هام  نه از دوریت  نه از افسردگی هام.... دیدی ولی چه دیدنی سرررررد بودی به سردی یه غالب یخ ولی ... گلایه...

چرا وقتی که آدم تنها میشه ...

غم و غصش قد یه دنیا میشه!

میره یه گوشه ی پنهون میشینه ...

اونجارو مثل یه زندون میبینه

غم تنهایی اسیرت میکنه ...

تا بخوای بجنبی پیرت میکنه

وقتی که تنها میشم اشک تو چشام پر میزنه

غم میاد یواش یواش خونه ی دل در میزنه!

یاد اون شبها میوفتم زیر مهتاب بهار

توی جنگل لب چشمه می نشستیم منو یار!

می گن این دنیا دیگه مثل قدیما نمیشه

دل این آدما زشته، دیگه زیبا نمیشه

این بالا باد داره زاغ ابرارو چوب می زنه!

گلایه...

سلام ارام روح و روان نیمه شب دیگه ای شروع شد و کل ذهن من درگیر رویای نوازش دستان تو نیمه شب دیگری و کل ذهن من درگیر غیرت تو  نیمه شب دیگری و  تمام هوش من  پریده در اغوش تو  امشب به تمام تو فکر میکنم  به جسمت به روحت  به حضورت به اغوشت به مهربانی های بی حد تو  و تو ... من در این سوی شهر به تو می اندی گلایه...